شرکتهای هدفمند و متمایز مسیر رشد و بالندگی را خودشان ترسیم میکنند. این شرکتها در عین حال که استراتژیهای کاری و نحوه عملکرد خود را به طور پیوسته با فضای در حال تغییر وفق میدهند، ارزشهای نهادی و اهداف کلیدی خود را حفظ میکنند. به عقیده جیمز کالینز این همان آمیزه جادویی برای رسیدن از خوب به عالی است. کالینز عواملی که باعث میشوند شرکتهای خوب به شرکتهای عالی تبدیل شوند؛ افراد منضبط، تفکر منضبط و عملکرد منضبط میداند.
شرکتهای متعالی، دارای رهبرانی در سطح پنجم هستند. رهبران سطح پنجم رهبرانی هستند با فروتنی فردی و جاه طلبی حرفهای. این رهبران شرکت را به نحوی سازماندهی میکنند که بتواند بدون آنها به حرکت خود ادامه دهند، رهبران سطح پنجم به شدت تلاش میکنند تا پیشرفت کنند و به نتایج و دستاوردهای ملموس دست یابند.
شرکتهای رهسپار تعالی مسئولیت بزرگترین فرصتها را به بهترین نیروهای خود میدهند بنابراین برای انتخاب افراد شایستهای که بتوان به منظور تحقق اهداف و استراتژیها به آنها تکیه کرد باید به ویژگیهای شخصیتی، بیش از سوابق تحصیلی، مهارتهای مفید یا حتی تجربه کاری اهمیت داد. دانش تخصصی یا یک مهارت خاص را میتوان آموخت؛ اما خصیصههایی مانند وجدان کاری، هوش و تعهد، بیشتر در سرشت انسانها ریشه دارد و نمیتوان بهراحتی آنها را تغییر داد.
شرکتهای عالی فضایی ایجاد میکنند که در آن حقیقت شنیده شود. رهبران شرکتهای متعالی فرهنگی را در سازمان به وجود میآورند که در آن افراد، فرصت زیادی برای ابراز عقاید خود دارند، فضایی که در آن حقایق شنیده میشود. این گونه شرکتها در رویارویی با حقایق ناخوشایند، قویتر و انعطافپذیرتر میشوند نه ضعیفتر و ناامیدتر و نوعی احساس شعف به آنها دست میدهد. آنها معتقدند ممکن است مدت زیادی طول بکشد، اما سرانجام راهی برای موفق شدن پیدا خواهند کرد.
شرکتهای رهسپار تعالی تا حدی مثل خارپشتها هستند. جهان هر چه قدر که پیچیده باشد، یک خارپشت تمام چالشها را بهگونهای سادهانگارانه خلاصه و به ایدههای ساده تبدیل میکند. آنها چیزهایی که لازم است را میبینند و از بقیه چیزها چشمپوشی میکنند. شرکتهای متعالی نیز اینگونه عمل میکنند. آنها بررسی میکنند که چه کاری را بهتر از بقیه انجام میدهن، چه چیزی باعث رشد اقتصادیشان میشود و به چه کاری علاقه شدید دارند؟ سپستمام تلاشهایشان را در راستای این سه محور راهبری میکنند.
شرکتهای متعالی از فرهنگی نظمگرا برخوردار هستند. شرکتهای متعالی یک سیستم منسجم با محدودیتهای واضح ایجاد میکنند اما به کارکنان خود آزادی و مسئولیت لازم را در چارچوب این سیستم اعطا میکنند. آنها افراد منضبطی را استخدام میکنند که احتیاجی به اداره شدن ندارند و «سیستم» را مدیریت میکنند نه افراد را. این شرکتها هر کاری که با مفهوم خارپشتیشان جور در نیاید، انجام نخواهند داد، هرچند آن موقعیتها یک فرصت بزرگ به نظر بیایند. تمرکز آنها بر انتخاب فرصتهاست و لازمه رد کردن یک فرصت بزرگ، داشتن نظم است. این حقیقت که «شانس یک بار در خانه آدم را میزند» درست است، ولی اگر خارج از حیطه تمرکز شرکت باشد، این شانس به ارتقای شرکت کمکی نخواهد کرد.
برای شرکتهای متعالی، تکنولوژی عاملی شتابدهنده است نه عامل موفقیت. شرکتهای متعالی هرگز دوران پیشرفت و تحول خود را با پیشگامی در تکنولوژی شروع نکردهاند، به این دلیل که تا زمانی که ندانیم کدام تکنولوژی به کارمان میخورد و کدام نمیخورد، نمیتوانیم از آن تکنولوژی استفاده بهینه داشته باشیم. لذا شرکتهای متعالی فقط از تکنولوژیهایی استفاده میکنند که با مفهوم خارپشتی آنها ارتباط دارد. لذا جذابیت تکنولوژیها، آنها را برای استفاده از تکنولوژیهای بیربط یا پرهزینه گمراه نمیکند.



