جیم کالینز چند سوال کلیدی مطرح میکند که اگر به آنها توجه کنید، اهمیت و قدرت ارزشها را بهتر درک خواهید کرد:
- آیا اگر هیچ نوع پاداشی برای رعایت این ارزشها در نظر گرفته نشود، باز هم آن را ارزش میدانید و رعایت میکنید؟
- آیا میتوانید بگویید که ۱۰۰ سال بعد هم این ارزشها را قبول دارید؟
- آیا باور دارید که اگر کسی این ارزش را قبول نداشته باشد، دیگر به شما و تیم و سازمانتان تعلق ندارد؟
- اگر مجبور به کنار گذاشتن این ارزش شوید، حاضرید شرکت خودت را ببندید و به سراغ شغل دیگری بروید؟
- آیا میتوانید بگویید که در سازمان شما، هیچ کس هرگز هیچ جا در هیچ شرایطی به خاطر رعایت این ارزشها بازخواست نخواهد شد؟
- آیا همین امروز هم به این ارزشها باور دارید؟ (یا فقط میگویید خوب است در آینده به تدریج به سمت آنها حرکت کنیم؟)
- اگر به نقطهای برسید که همین ارزشها، مزیت رقابتی را از شما بگیرند و شما را از دیگران عقب بیندازند، باز هم آنها را رعایت میکنید؟

با این توضیحات، مناسب است که یک بار دیگر بنشینید و صادقانه به ارزشهای کلیدی کسب و کارتان فکر کنید:
اگر کسی میگوید «ما همیشه شفاف کار میکنیم و شفافیت برای ما یک ارزش کلیدی است» نمیتواند امسال یا چند سال بعد یا حتی ده سال بعد بگوید: این روزها همه برای برنده شدن در چنین مناقصهای رشوه میدهند و عملاً جلسه مناقصه، یک جلسه تشریفاتی است و نپذیرفتن و این واقعیت، به معنای حذف از بازار است.قرار نیست ما توصیههای اخلاقی و رویاهای خودمان را به عنوان ارزشهای کلیدی سازمان، ترسیم و ثبت کنیم.
اگر فکر میکنید قرار است ده سال بعد، جملهی بالا را بگویید، از همین الان بهتر است بنویسید: یکی از ارزشهای کلیدی ما، تلاش برای ماندن در بازار به هر قیمت است.
برگرفته از وب سایت متمم



