میتوانید خودتان را تغییر بدهید، اما بقیه را نه
خیلی از ساختمونها، ایستگاههای قطار، دانشگاهها، فرودگاهها و به طور کلی، مکانها و شهرها در طول زمان تغییر میکنن و کاملا دگرگون میشن. حتی خیلی وقتها ممکنه گذرتون به اونجاها نیافته ولی متوجه تغییراتشون میشید.

اما خودتون چه طور؟ شما در طول زمان چهقدر تغییر کردین؟ فکر کنین که بیست سال قبل چهطور آدمی بودین. به چیزهای بیرونی (شغل، خونه، ظاهر) فکر نکنین، بلکه تمرکزتون رو شخصیتتون، منشتون، خلقیاتتون، ارزشها و تمایلاتتون باشه. حالا اون آدم رو با خودِ الانتون مقایسه کنین. تو یه مقیاسی از صفر (بدون تغییر) تا ده (تحول کامل، سرتاپای من عوض شده)، به تغییرات خودتون چه نمرهای میدین؟ اکثر مردم موقع جواب به این سؤال، به تغییراتِ شخصیت، ارزشها، علایق و بیزاریهاشون تو بیست سال اخیر اشاره میکنن و با عددی بین دو تا چهار جواب میدن.
حالا یه سؤال دیگه: فکر میکنین که تو بیست سالِ آینده چهقدر تغییر میکنین؟ امتیازی که اغلب مردم تو جواب به این سؤال میدن، خیلی کمتر از سؤال قبله، یعنی بین صفر و یکه. به عبارتی بیشتر مردم فکر نمیکنن که تو آینده تغییری بکنن. اگر هم قبول کنن که تغییر میکنن، این تغییر خیلی ناچیزه. یعنی برعکس اتفاقاتی که برای فرودگاهها، ایستگاههای قطار و شهرها میافته. خنده داره، مگه نه؟ حالا واقعا ممکنه امروز همون روزی باشه که شخصیت ما دست از تحول میکشه؟ مشخصه که نه. دن گیلبرت، روانشناس دانشگاه هاروراد، به این پدیده میگه “توهم پایان تاریخ“ . واقعیت اینه که ما تقریبا همون قدر تو آینده تغییر میکنیم که تو گذشته کردیم. تو چه جهتی؟ این دیگه مشخص نیست اما میشه با خیال راحت گفت که شما صاحب شخصیت و ارزشهای متفاوتی میشین.
اما اجازه بدین مفاهیمی مثل شخصیت و ارزشها رو یه لحظه کنار بگذاریم. فقط چیزهایی رو در نظر بگیرین که دوستشون دارین. گیلبرت یه ایده خلاقانه برای سنجش میزان تغییراتِ علایق و بیزاریهای مردم داره. اون اومد و از مردم دو تا سؤال پرسید؛ الف: ده سال قبل گروه موسیقی محبوبتون چه گروهی بود و امروز حاضرین چهقدر برای بلیت یکی از کنسرتهاشون هزینه کنین؛ و ب: امروز گروه موسیقی محبوبتون کدومه و ده سال بعد حاضرین چهقدر برای بلیت کنسرتشون پول بدین؟ جواب این دو تا سؤال خیلی متفاوت بود. مبلغی که مردم حاضرن ده سال دیگه برای شنیدن موسیقی گروه مورد علاقهشون بپردازن، تقریبا 61 % بیشتر از هزینهایه که حاضرن امروز برای کنسرت گروه محبوب سابقشون بپردازن؛ این یه نشونه برای اثبات توهم پایان تاریخ و بیثباتی سلایق ما هست.
یه خبر خوب و یه خبر بد دارم: اول، خبر خوب: میتونین تمرین کنین و تو شخصیت خودتون تغییر ایجاد کنین. البته خیلی هم نه. کارآمدترین راه برای در اختیار گرفتن سُکان رشد شخصیت، انتخاب الگوهای زندگیتون هست. پس حواستون باشه که چهطور سرمشقهاتون رو انتخاب میکنین.
خبر بد: نمیتونین بقیه رو تغییر بدین، حتی شریک زندگی یا فرزندانتون رو. انگیزه تغییرات شخصی باید از درون آدمها باشه. فشارهای خارجی یا استدلالهای منطقی بینتیجه هستن.
به همین خاطر یکی از قانونهای طلایی برای رسیدن به زندگی خوب اینه: از قرار گرفتن تو موقعیتهایی که مجبور به ایجاد تغییر تو سایرین هستین، بپرهیزین. این راهبرد ساده تا حد قابل قبولی از شر بدبختیها، هزینهها و سرخوردگیها در امان نگهتون میداره. اما خب بعضی از آدمها به این قاعده ساده بیتوجه هستن.
یه قانون مرتبط هم تو زندگی به دردتون میخوره و اینه که: با کسایی کار کنین که دوستشون دارین و مورد اعتماد شما هستن. به قول چارلی مانگر: “خوبه که فقط با آدمهای مورد اعتمادتون سروکار داشته باشین و هر کسی جز اونا رو از زندگیتون کنار بگذارین.“
برگرفته از کتاب هنر خوب زندگی کردن، رولف دوبلی



