میثاق
انعطافناپذیری به مثابه یک ترفند

در سال 1519، کورتس فاتح اسپانیایی از کوبا به ساحل مکزیک رسید. او فوری مکزیک رو مستعمره اسپانیا و خودش رو فرمانروا نامید؛ بعد این اقدام با دستهای خودش کشتیهاش رو نابود کرد و هر گونه امکان بازگشت برای خودش و یارانش را از بین برد. از دیدگاه علم اقتصاد تصمیم کورتس اصلا با عقل جور درنمیاد. چرا باید از همون ابتدا امکان بازگشت رو از بین میبرد؟ چرا باید گزینههای جایگزین رو نابود میکرد. یکی از مهمترین اصول اقتصاد اینه که هر چی گزینههای بیشتری داشته باشید بهتره. پس چرا کورتس از آزادی انتخاب سرپوشی کرد؟
دو یا سه بار در سال مدیر عامل یک شرکت معتبر جهانی رو در مهمانی رسمی میبینم. سالهاست که تعجب میکنم، چرا همیشه از خوردن دسر امتناع میکنه. تا همین چندی پیش رفتار او برام غیرمنطقی و مرتاض گونه بود. چرا باید از روی اعتقاد سفت و سخت این گزینهی شیرین رو رد کنه؟ چرا به صورت موردی تصمیم نمیگیره؟ چرا تصمیمش رو با توجه به اینکه وزنش چقدره نمیگیره؟ چرا به این موضوع توجه نمیکنه که وعدهی اصلی چقدر سنگین بوده یا اینکه دسر چقدر وسوسه انگیزه؟
خودداری از خوردن دسر به اندازهی امتناع از بازگشت به وطن حیرت انگیز نیست، اما در نگاه اول هر دو غیر ضروری به نظر میرسن.
یکی از برجستهترین کارشناسان مدیریت دنیا کلینتون کریستنسن، استاد دانشگاه هاروارد مسیحی مورمون است که زندگی خودش رو بر اساس میثاقهاش (یک عبارت برای قولهایی که امکان شکستن اونها نیست) مدیریت میکنه.
کریستینسن در جوانی مدیران زیادی رو دیده بود که نیمهی اول زندگی خود را به کار و بارشون اختصاص میدادند تا در نیمهی دوم زندگی به خانوادهی خود بپردازند، غافل از اینکه خانوادشون تا اون موقع از هم پاشیده بود. به همین دلیل او با خود یک میثاق بست: که آخر هفتهها کار نکنه و در طول هفته شام همراه خانوادش باشه؛ این تعهد باعث شده بود که گاهی مجبور بشه ساعت سه صبح سرکارش حاضر باشه.
اولین بار که این ماجرا رو از کریستینسن شنیدیم برام غیر معقول، لجوجانه و غیر اقتصادی بود. اما امروز من نگاه متفاوتی دارم، وقتی که حرف از مسائل مهم در میان باشد انعطافپذیری دیگر نه یک مزیت بلکه یک تلهست. کورتس، مدیرعامل دسر گریز و کریستینسن هر سه در انعطافناپذیریِ افراطی برای رسیدن به اهداف بلندمدت استفاده میکنند. اهدافی که اگر اونها نرمش بیشتری در رفتارشان داشتند تحقق ناپذیر میبودند. چطور؟ به دو دلیل:
دلیل اول: اگر دائما” مجبور باشید که بسته به وضعیت تصمیمگیری کنید ارادهی شما سست میشه. اصطلاح تخصصی اون خستگی تصمیمه. وقتی روی یه مسئله میثاق میبندید، دیگه نیازی نیست که هر بار مزایا و معایت اون رو سبک و سنگین کنید. تصمیمتون از قبل گرفته شده و انرژی ذهنتون الکی هدر نمیره.
دومین دلیل به اعتبار افراد مربوط میشه. با ثابت قدم بودن روی موضاعات مهم موضعتون رو معین میکنید و محدودهای که اصلا براتون جای مذاکره نداره رو مشخص میکنید.
با مکتب انعطافپذیری در خصوص مسائل مهم زندگیتان خداحافظی کنید. انعطافپذیری شما رو دلسرد و خسته میکنه. خودتون رو به میثاقهاتون زنجیر کنید. بدون تردید، پایبند بودن به میثاقهاتون در 100 درصد مواقع راحتتر از پایبندی به اونها در 99 درصد اوقاته.
برگرفته از کتاب هنر خوب زندگی کردن، رولف دوبلی




